روایت دق کردن اسیر ایرانی با نامه جعلی منافقین نجات جان ۷۵۰نفر از مرگ
بریونی: هم بند شهید ابوترابی به نقل خاطره ای از نقش شهید ابوترابی در نجات جان 750 نفر از اسرای ایرانی اشاره نمود.
به گزارش بریونی به نقل از خبرگزاری مشرق
، محمدرضا شایق هم بند و همراه شهید ابوترابی، اظهار داشت: اگر کسی داستان کربلا را روایت نمی کرد، یا این واقعه تنها در کتاب ها بود و به دل جامعه راه پیدا نمی کرد، آیا مردم از آن آگاه بودند؟ امروز مشاهده می نماییم که حتی در مقابل کاخ سفید، مراسم عزاداری برگزار می گردد. در اروپا، استرالیا، ژاپن و هند، هر کجا چند مسلمان یا شیعه باشند، برای امام حسین (ع) عزاداری می کنند. نام امام حسین (ع) با این عزاداری ها، نقل مجالس، روایت ها، کتاب نویسی و خاطره گویی برجسته شده است. این انتقال سینه به سینه موجب زنده نگه داشتن خاطرات شده است. همانطور که اگر رزمندگان جنگ خاطرات خویش را در خانواده بازگو نکنند، فرزندان شان از حقایق دفاع مقدس فاصله می گیرند. همین امروز جوانانی هستند که پس از جنگ به دنیا آمده اند و با این که سال ها از آن گذشته است، آنچنان از وقایع جنگ آگاه هستند که گویی خودشان در جبهه حضور داشته اند. مطالعه و روایت تاریخ، انسان را به گذشته پیوند می دهد و تا حدی به او این حس را می دهد که شخصاً آن حوادث را تجربه کرده است.
وی اضافه کرد: اما همه مردم اهل مطالعه تاریخ نیستند، ازاین رو باید این حقایق برایشان احضار و بیان شود. این وظیفه مسئولان فرهنگی جامعه است که وقایع مهم را از دل کتاب ها بیرون آورده در دسترس مردم قرار دهند. تنها رونمایی از یک کتاب کافی نیست، برای اینکه درصد کمی از جامعه کتاب ها را می خوانند. خاطرات زندگی شخصیت های برجسته ای مانند ابوترابی نباید تنها در لابه لای کتاب ها محصور بمانند. بلکه باید بشکل روایت گری، سخنرانی ها و جلسات عمومی در دسترس مردم قرار گیرد تا بهتر شناخته شوند.
شهید ابوترابی فردی عادی نبود
هم بند شهید ابوترابی اظهار داشت: سه سال با حاج آقا ابوترابی هم بند بودم؛ از سال ۶۳ تا ۶۶. او فردی عادی نبود، گاهی وقتی از خصوصیات او صحبت می کنم، عده ای باور ندارند و گمان می برند که اغراق می کنم. ابوترابی نمونه ای از انسانیت، ایمان و اخلاق بود. سعه صدر، مهربانی، ثبات قدم، خوش اخلاقی، انصاف، فهم و معرفتش او را متمایز می ساخت. در وضعیت سخت اسارت، زمانی که دیگر تحملم به اختتام می رسید و احساس نیاز روحی و معنوی می کردم، تنها نگاه کردن به نماز خواندنش به من آرامش می داد و حال روحی ام را کاملا تغییر می داد. سجده های طولانی اش بر خاک زمین و تواضع خالصانه اش در نماز به من هم طراوت می بخشید.
وی افزود: عبادت خالصانه این مرد او را از جامعه منزوی نکرده و نیز تعاملش با جامعه و تجربه دردهای بزرگ دیگران ذهن و دلش را آشفته نساخته، بر عبادت و توجهش به خدا اثر منفی نگذاشته بود. او در برخورد با مشکلات و اخبار تلخ روزمره، هیچ گاه از طریق عبودیت و منش اخلاقی خود دور نمی شد. بامداد تا شب در معرض فشارهای مختلف قرار داشت اما چنان نماز می خواند که گویی تمام دغدغه ها را از قلبش بیرون ریخته است. حتی اگر حرفی ناخوشایند از کسی می شنید، اثری بر رفتار آرامش نداشت.
شایق اظهار داشت: رفتار ابوترابی تنها بر روی طرفداران انقلاب اثرگذار نبود بلکه حتی افراد غیرمذهبی یا دشمنان بعثی نیز تحت تأثیر اخلاق او قرار می گرفتند. به خاطر دارم که وقتی حاج آقا وارد اردوگاه ما شد فرمانده اصلی بنام خمیس که قبلاً ایشان را دیده و شیفته کمالات اخلاقی او شده بود در مرخصی بود. افسر ضد شورش اردوگاه (ضابط احمد) با سربازانش ایشان را با دشواری با شلاق شکنجه کردند که در نهایت حاج آقا مجروح شده و به درمانگاه منتقل شد.
وی اضافه کرد: زمانی که فرمانده ارشد آمد و فهمید حاج آقا به این اردوگاه آمده اظهار شادی کرد و سراغ او را گرفت گفتند در درمانگاه بستری است، وی به عیادت او آمد و پس از تفقد و اظهار صمیمیت علت بستری شدن را از او پرسید. حاج آقا به من گفتند به چهره ضابط احمد نگاه کردم دیدم بشدت نگران و ترسیده که مبادا علت بستری شدنم را بگویم. ایشان برای مراقبت از افسر ضد شورش می گوید کسالتی داشته ام و به جای شکایت از ضابط احمد از او عیب پوشی و از رفتار او و سربازانش تشکر کردند که سبب شرمندگی او شد و علاقه عجیبی به حاج آقا پیدا کرد و از مریدان او شد. برخورد احترام آمیز حاج آقا حتی در مقابل کسانیکه او را آزار داده بودند چنین پیامبر گونه و مؤثر بود.
هم بند شهید ابوترابی اظهار داشت: پس از این اتفاق، رفتار آن مأمور کاملا عوض شد. او دائماً با حالت فروتنی به حاج آقا نزدیک می شد و برایش هدیه هایی مانند بسته بزرگ سیگار و شکلات می آورد تا بین بچه ها تقسیم کند. این میزان از محبت و احترام از یک فرمانده بعثی خشن در مقابل یک اسیر باورکردنی نبود. جذبه اخلاقی ابوترابی سبب شده بود حتی کسانیکه دشمن محسوب می شدند، تحت تأثیر شخصیت او قرار گیرند و به او احترام بگذارند.
وی افزود: شهید ابوترابی فراتر از یک عالم عادی بود؛ عنایات الهی از او انسانی متعالی ساخته بود. ما کرامت هایی را از او شاهد بودیم. خداوند رحمتش کند و با اولیا خاص خود محشورش گرداند. دلبستگی و معرفت او به امام عصر و خاندان (ع) در گفتار و اعمالش دائماً مشهود بود.
شایق اظهار داشت: برای یکی از همراهان ایشان سو تفاهمی پیش آمد که سبب دلخوری او از حاج آقا شد و با ایشان قهر کرد و در هنگام راه رفتن چند نوبت جواب سلام حاج آقا را نداد ایشان نقل کرد تصمیم گرفتم دیگر با ایشان قطع رابطه کنم اما یک لحظه کسی از پشت سر دستم را گرفت و به مهربانی فشرد و با چهره ای باز احوالم را پرسید من خیلی شرمنده شدم، وقتی علت ناراحتی ام را گفتم و حاج آقا حقیقت مطلب را بیان کرد سو تفاهم و ناراحتیم رفع شد و شرمندگی ام از ایشان با این همه تواضع باقی ماند.
وی اضافه کرد: شهید ابوترابی همانند پدری که نام کوچک فرزندانش را از یاد نمی برد نام کوچک هیچ کدام از اسرا را فراموش نمی کرد و هر کدام را اغلب با نام کوچک صدا می زد. این نمونه ای از تأثیرگذاری اخلاقی او بود که حتی افراد بی دین و بی نماز را تحت تأثیر قرار می داد.
کتاب پاسیاد پسر خاک روایت خاطرات دردناک و طولانی از دوران اسارت است
هم بند شهید ابوترابی اظهار داشت: حاج آقا با اخلاق، رفتار و نگاه متفاوت خود، افراد را متحول می کرد. یکی از خاطرات جالب از او مربوط به زمانی است که در اردوگاه، پیرمردها بهمراه حاج آقا تیمی تشکیل داده بودند و با تیمی از جوان ها مسابقه دادند. پیرمردها شکست خوردند و احساس شرمندگی می کردند، ولی حاج آقا لبخند می زد. یکی گفت حاج آقا این همه گل خوردن که لبخند ندارد. ایشان گفت شاد کردن دل این بچه ها که در اسارت هستند خیلی ارزش دارد. با این گل ها چیزی از ما کم نشد اما دل چند جوان در بند شاد شده پس ما باید به خاطر خوشحال کردن این بچه ها خوشحال باشیم.
وی افزود: متاسفانه خیلی از آثار و نوشته ها در رابطه با شهید ابوترابی بیشتر جنبه های اجتماعی او را مدنظر قرار داده اند؛ درحالی که تعالی اخلاقی، معنویت بالا، و بصیرت بی نظیر او و ارتباطی که با عالم غیب داشت، کمتر بازتاب یافته است. حتی در جنبه های اجتماعی زندگی او نیز معنویتش کاملا مشهود بود.
شایق اظهار داشت: کتاب پاسیاد پسر خاک روایت خاطرات دردناک و طولانی از دوران اسارت است که در آن تجربه های تلخ فیزیکی و روحی زندانیان در اردوگاه به تصویر کشیده شده است. نویسنده ابتدا به معرفی یکی از شخصیت ها می پردازد و تاکید می کند که این فرد با وجود سختی ها و شکنجه های فراوان، همواره جاذبه و عظمت خاصی داشت که حتی در بین سربازان و فرماندهان عراقی نیز احترام بر می انگیخت. در بخشی از متن، حادثه ای از کتک خوردن ایشان شرح داده می شود؛ زمانی که سربازان عراقی به او دستور دادند به امام توهین کند و او این کار را نپذیرفت، با دشواری کتک خورد تا حد بیهوشی. اما بعد از این واقعه، احترام عراقی ها به او بیشتر شد و در اردوگاه رفتار متفاوتی با وی داشتند.
وی اضافه کرد: از سال ۱۳۶۳، با ورود نمایندگان سازمان ملل و بررسی جنایات رژیم بعث، شکنجه های فیزیکی بتدریج کاهش پیدا کرد اما آزارهای روحی تشدید شد. همچون دستکاری نامه های آزادگان برای ایجاد آشفتگی ذهنی، جعل خبرهای ناراحت کننده مانند فوت عزیزان یا پایان رابطه های خانوادگی که موجب ضربه های روحی شدیدی به زندانیان می شد. نمونه ای از این مساله روایت مرگ یکی از اسرا در اردوگاه است که بر اثر باور کردن نامه ای جعلی توسط منافقین مربوط به همسرش دق کرد و جان سپرد. این خاطرات بازتاب دهنده عمق ظلم و بی رحمی اعمال شده دشمن بعثی نسبت به اسرا است. همینطور نشان دهنده مقاومت مردمی است که در وضعیت خیلی سخت و ناامیدکننده، همچنان پایبند ارزش های خود باقی ماندند.
هم بند شهید ابوترابی اظهار داشت: از دید من این دوره اسارت از لحاظ سختی و تلخی، حتی از دوره های قبلی هم دردناک تر بود. در گذشته، بچه ها در سخت ترین شرایط معنویت خویش را حفظ می کردند؛ نماز می خواندند، در دعا گریه می کردند و رابطه قلبی خودشان با خدا را زنده نگه می داشتند. اما در این دوره، شرایط تغییر نمود و هدف دشمن نابود کردن معنویت و دین اسرا بود. رژیم بعث عراق با تبلیغات سنگین و برنامه ریزی شده ایمان اسرا را هدف گرفت تا باورها و اعتقادات شان را تحت تأثیر قرار دهد اما به عنایت خدا با رهنمودهای حاج آقا این مرحله نیز سپری شد و دشمن بعثی از این نقشه اش هم طرفی نبست. بی گمان این دوران اسارت سخت ترین دوران بود، شاید از لحاظ ظاهر خشونت کمتری دیده می شد، اما اثرات معنوی و روانی آن بسیار مخرب تر بود.
شهید ابوترابی برای اسرای اردوگاه مظهر امید و معنویت بود
وی اضافه کرد: یکی از اسرای اول جنگ برایم تعریف کرد که در اردوگاه موصل یک روز عراقی ها بی جهت اتاق ها را بسته و ظرف یک هفته هر روز اسرا را بشدت کتک می زدند. در این حین حاج آقا پیامی به اسرا رساند و سفارش ای جدی کرد که هیچ کس نباید دست روی سربازان عراقی بلند کند و این کار را از بزرگترین گناهان نامید. وی خاطرنشان کرد که هرچقدر هم کتک بخورید، صبوری کنید و مقابله نکنید. علت این سفارش آن بود که گاهی در حین ضرب و شتم اسیری جانش به لب رسیده به عراقی ها ضربه ای می زد. اسرا به سفارش حاج آقا ایمان داشتند و از ایشان اطاعت کردند. بنابراین، در صورتیکه هفت روز بی وقفه مورد شدیدترین ضرب و شتم قرار گرفتند، هیچ کدام مبادرت به واکنش نکردند.
شایق اظهار داشت: پس از پایان هفت روز ضرب وشتم، فرماندهان عراقی جلسه ای برگزار کردند. آنها اعلام نمودند که دستور قتل نیمی از اسرا (حدود ۷۵۰ نفر) از بغداد رسیده بود، آنها برای ممانعت از محکومیت بین المللی نقشه ای کشیدند که با زدن اسرا آنان را تحریک کنند تا بر ضد سربازان عراقی واکنش نشان دهند. دوربین هایی در اردوگاه نصب شده بود تا لحظه ای که یکی از اسرا دست روی سرباز بلند کند ثبت گردد و از آن بهانه ای برای کشتار بهره گیرند. اما بر خلاف انتظار آنها، هیچ کس واکنش نشان نداد؛ موضوعی که موجب حیرت فرماندهان عراقی شد. فرمانده عراقی با تعجب گفته بود نمی دانم چرا بر خلاف هر بار این دفعه با این حجم سنگین ضرب و شتم کسی دست بر روی سرباز ما بلند نکرد.
وی اضافه کرد: وقتی این اتفاقات روایت شد، بچه ها از خود می پرسیدند که چه طور حاج آقا چنین نقشه ای را از پیش می دانست؟ برخی این امر را الهام الهی یا نوعی ارتباط معنوی با ولی عصر (عج) دانستند که برای افراد بی ایمان قابل فهم نیست. جذبه او به حدی بود که وقتی وارد اردوگاهی می شد شور و شعفی در بچه ها ایجاد می کرد که شبیه مژده آزادی شادی آفرین بود، مرحوم یاور پوردیان که به تشویش حاج آقا حافظ کل قرآن شد برایم گفت روزی که حاج آقا به اردوگاه عنبر آمد یکی از بچه ها از شدت خوشی بی هوش شد! حاج آقا برای اسرای اردوگاه مظهر امید و معنویت بود. حضور او موجب آرامش دل ها می شد و وقتی او را از اردوگاهی می بردند، اسرا با اشک و اندوه بدرقه اش می کردند.
وی افزود: اما همه مردم اهل مطالعه تاریخ نیستند، از این رو باید این حقایق برایشان احضار و بیان شود. سجده های طولانی اش بر خاک زمین و تواضع خالصانه اش در نماز به من هم طراوت می بخشید.
وی اضافه کرد: عبادت خالصانه این مرد او را از جامعه منزوی نکرده و هم تعاملش با جامعه و تجربه دردهای بزرگ دیگران ذهن و دلش را آشفته نساخته، بر عبادت و توجهش به خدا اثر منفی نگذاشته بود.
شایق گفت: برای یکی از همراهان ایشان سو تفاهمی پیش آمد که سبب دلخوری او از حاج آقا شد و با ایشان قهر کرد و در هنگام راه رفتن چند نوبت جواب سلام حاج آقا را نداد ایشان نقل کرد تصمیم گرفتم دیگر با ایشان قطع رابطه کنم اما یک لحظه کسی از پشت سر دستم را گرفت و به مهربانی فشرد و با چهره ای باز احوالم را پرسید من خیلی شرمنده شدم، وقتی علت ناراحتی ام را گفتم و حاج آقا حقیقت مطلب را بیان کرد سو تفاهم و ناراحتیم رفع شد و شرمندگی ام از ایشان با این همه تواضع باقی ماند.
وی افزود: شهید ابوترابی همانند پدری که نام کوچک فرزندانش را از یاد نمی برد نام کوچک هیچ کدام از اسرا را فراموش نمی کرد و هر کدام را اغلب با نام کوچک صدا می زد.
منبع: بریونی
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب